رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و…و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید دریای من…
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت.
چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
با توام آري با تو ، تويي که تک ستاره شبهاي تاريکم شده اي .
اي طلايي رنگ،اي تو را چشمان من دلتنگ،کاش زودتر آمده بودي
نمي دانم اين دير آمدنت را بگذارم به پاي تقدير يا شانس يا هر چيز ديگري که بتوانم
خود را گول
بزنم
فقط مي دانم روزهايم را با ياد تو شب مي کنم و شبهايم را به اميد ديدنت روز .
ولي مي خواهم چيزي را اعتراف کنم که صادقانه دوستت دارم .
چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
می دونی میخوام از چی بگم...؟
می خوام بگم ای تویی که تمام لحظه های زندگیم شدی
ای تویی که شبا می آیی پیشم تا ازتاریکی و تنهایی نترسم
ای تویی که رفتی تو قلبم خودتو جا کردی ...
دیگه بیرون اومدنت دست خودت نیست
آره با تو هستم عزیزدلــم،هــمــه وجــودم،عــشــق مـهـربـونـم
دوســــت دارم هــمــیــشــــــــــــــه .....
بذار یه چیزی رو صادقانه بهت بگم گلم دیوانه وار عاشقتم
بیا عشقمون رو محکم به هم گره بزنیم
و آرزو کنیم این گره هیچ وقت باز نشه ، حتی با دندون روزگار
پروانه سوخت ، شمع آب شد و خاموش
اما قصه ی عشق که به پایان نرسیده ...
چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
نمی دانستم در پس کوچه باغ های چشمانت
مرا گرفتار عشق چیدن یک بوسه از لبهایت می کنی
نمی دانستم که پس از بوسه از زلال لبهایت
مرا در آغوش خود غرق می کنی
نمی دانستم در حرارت آغوشت قلب مرا آرام می کنی
ولی این را می دانستم که اگر بی تو بمانم خواهم مرد
چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
دیشب دلتنگ شدم
دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود…!
گفتم بیایم سراغ ِ خودت ..
چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟ !
چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟ !
چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟ !
چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ؟
چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است
راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟
می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟
یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود …. هیچ کس به اندازه مــن نمی
تواند آســـمانت باشد
تو فقط ماه من بمون و باش!
! ماه من
مراقب خاطراتمان ، روزهای با هم بودنمان ..
خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودمون باش
چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
و خوب میدانم : تا وقتی برفهای روی شانه هایم را نتکانم ....بهار نمی اید
پس بهارم
حالا که برفها رفته اند بیا
کوچه ی برفی
چه شبها تا سحر نام تو را از دل صدا کردم
دلم را با جنون بی کسی ها آشنا کردم
نفهمیدم چه رنگی دارد این شبهای شیدایی
که قلبم را فقط با خاطراتت مبتلا کردم
چه حسی بود در قلبم شبیه کوچه ی برفی
به راه کوچه ی برفی تو را از خود جدا کردم
نفهمیدم که می میرم نباشی مثل پروانه
ترا من در ته این کوچه ی برفی رها کردم
چه شبها تا سحر در خلوتی بیرنگ
نشستم مو به موی خاطراتت را سوا کردم
به پای قاصدک بستم صبوری را شبیه گل
نوشتم به روی گل که من بی تو چه ها کردم
خبر دادی که می آیی سوار شاپرک در باد
بیا ای اوج زیبایی که غم ها را رها کردم
چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
عشق یعنی من می روم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی بوسه ها در طوله سال
عشق یعنی پای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی جان می دهم در راه تو
عشق یعنی دستانه من دستانه تو
عشق یعنی ...م دوستت دارم تورو
عشق یعنی می برم تا اوج تورو
عشق یعنی حرف من در نیمه شب
چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
فکر کردم
در هیچ خیابانی
قدم نگذاشتم
جز اینکه فکر کردم
شاید
از کنار ِ تو در آن گذشتهام
در روزگاری که
محبوبم نبودهای
و بر هیچ نیمکتی
ننشستم
جز اینکه فکر کردم
شاید
کنار ِ من بر آن نشستهای
در روزگاری که محبوبت نبودهام ..
چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
بر لبم نام تورا می برم
تا برف
مثل قند
در دل زمستان آب شود
یا
به تو می اندیشم
یا
به این می اندیشم
كه چرا؟
به تو می اندیشم
شب و روز – شب و روز ، شب و روز
چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
روزی
روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که هر لب ترانه ای ست
تا کمترین سرود ،بوسه باشد.
روزی که تو بیایی ،برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم....
ومن آن روز را انتظارمی کشم
حتی روزی که دیگر نباشم
سه شنبه 22 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
صدا کن مرا
صدا کن مرا .
صدای تو خوب است .
صدای توسبزینه ی آ ن گیاه عجیببی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید.
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.
تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد.
و خاصیت عشق این است.
کسی نیست ،
بیا زندگی را بدزدیم ،آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم.
سهراب سپهری
سه شنبه 22 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
خودم را
با تو طناب پیچ می کنم,
و دهانم را
با داغیه لبهایت می بندم
...
عاشقانه ترین گروگان گیری تاریخ را
به نام ما ثبت خواهند کرد...!!!
دو شنبه 21 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
دو شنبه 21 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
یک روز می بوسمت
روز که باران می بارد ،
یک روز که چترمان دو نفره شده ،
یک روز که همه جا حسابی خیس است
یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ ،
آرام تر از هر چه تصورش را کنی ،
آهسته ، می بوسمت ...
یک روز می بوسمت !
هر چه پیش آید خوش آید !
حوصله ی حساب و کتاب کردن هم ندارم !
دلم ترسیده ،
که مبادا از فردا دیگر « عشق من » نباشی .
آخر ، عشق سه حرفی کلاس اول من ،
حالا آن قدر دوست داشتنی شده
که برای خیلی ها سه حرف که سهل است ،
هزار هزار حر
یک روز می بوسمت
به قول شاعر :
عشق کلاس اول ،
تنها سه حرف است ،
اما کلاس آخر ،
عشق هزار حرف است ... .
یک روز می بوسمت !
یک روز می بوسمت !
می خندم و می بوسمت !
گریه می کنم و می بوسمت !
یک روز می آید که از آن روز به بعد ،
من هر روز می بوسمت !
لبهایم را می گذارم روی گونه هایت ،
و بعد هر چه بادا باد : می بوسمت
تو احتمالا سرخ می شوی ،
و من هم که پیش تو همیشه سرخم
دو شنبه 21 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
چرا رفتی
دو شنبه 21 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
هستی من
تو خود میدانی چگونه قلبم را تسخیر کرده ای
ذره ذره عاشقم کردی
ذره ذره در لا به لای دریچه های قلبم رخنه کردی
همین حالا که مینویسم چقدر دلتنگتم
دلتنگ نگاه کردنت
دلتنگ بوییدنت
اما تو همین جایی
درست وسط نیمکره های قلب من
امشب تا صبح در آغوش تو می خوابم
و حرفهای دلم را در گوش تو همچون لالایی زمزمه میکنم
آغوش گرمت را برویم باز کن
آغوشت امن ترین جای دنیاست برای من
من مال توام فقط مال تو
تو مال منی فقط مال من
دوستت دارم فرشته ی زمینی
دو شنبه 21 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
اگر از وسعت تنهایی من می پرسی
به بلندای خیال
به بلندای فرو ریختن قطره اشکی از دل
و به عمق وحشت
وحشت از آنچه حقیقت دارد
وحشت از من بی تو
وحشت از تو بی عشق
وحشت از عشق بی ما ....
شرق تنهایی من
رو به سوی افق غم دارد
غرب تنهایی من
پشت این تکرار است
اگر از وسعت تنهایی من دانستی
تو بیا
تو بیا تا که به دست احساس
پر کنیم صفحه خالی نیاز
تا که این شمع خیال
برود رو به زوال
دو شنبه 21 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
دلتنگی هایم
با صدای تپش های
قلب تو
پایان می یابند
من
خودم را
لحظاتم را
با صدای تو
كوك كرده ام
بیا
تا كوكم تمام نشده !
دوستت دارم ...
یک شنبه 20 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
خسته شدم
...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد ...
خسته شدم بس که تنها دویدم ...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن ...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که ...
تنها گریه کردم ...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم ...
خسته شدم بس که تنها ایستادم
خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم
یک شنبه 20 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
به پاس همه بودنت دلم مي خواهد
قشنگترين جمله ها را بنويسم ...
پر عشق ترين بوسه ها نثار تمامي وجود پاكت فرشته من ...
دوستت دارم و اين تمام من است ...
من اين جمله را باور دارم و با همه وجودم حسش ميكنم ....
.
یک شنبه 20 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
با تو هستم
با تو هستم در این لحظه ! با تو هستم
خیالم با خیالت گره خورده .
نفسم بی مهابا می زند . تند ، تند و تند تر
گویی سینه ام میخواهد دهان باز کند
چه لحظه زیبائیست ،
وقتی اولین سلام عاشقانه را بعد از روزها دوری به من میکنی !
وای ، چه لحظه غریبی است وقتی نگاه در نگاهت میشوم ....
لحظه ای که تو را می بینم پر میشوم از تو ،
تمام غصه هایم را به دست مهربان باد می سپارم ،
و با بالهای تو تا اوج رویا سفر میکنم
در خیالم با تو اوج می گیرم به آینده به دورهای حالا .....
اما ذهنم ناگهان یاری تجسم دورتر را نمی دهد .
نمیدانم ! نمیدانم !... نگرانم
نکند......! نه !
نه سعی می کنم موج منفی ساطع نکنم .
ای عزیز تر از جانم ! در این لحظه ،
تنها اسلحه مبارزه ام با این افکار پوچ و بی اساس و بی پایان ،
ریزش ناگریز اشکهایم است .
آن چنان بغض در گلویم می شکند ،
که در سکوتی سنگین با یاد تو و فراق احتمالی ات اشک می ریزم
نمیدانم !
اما در رفتارهای مهربان تو ، خوبی موج میزند
ذهنم آکنده از مهربانی توست ....
آسوده باش ....
من خوبم ......
یک شنبه 20 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
نگاهم کن
صدایم کن ، که صدایت آرامش وجود من است!
نگاهم کن، که درون چشمانت برایم طلوع یک دنیا عشق و محبت است!
دعایم کن ، که دعای تو تضمین فرداهای زیبای با تو بودن است !
نوازشم کن ، که دستان پر مهرت گرمی گونه های سرد و خیسم است !
باورم کن ، که با باور تو من عاشقترینم!
اشکهایم را پاک کن ، حالا نگاهم کن ، کمی با من درد دل کن ، مرا آرام کن !
بگذار سرم را بر روی شانه هایت بگذارم ، بگذار دستانت را بفشارم ، بگذارم بگویم چقدر
دوستت دارم ، مرا باور کن !
با آن چشمهای زیبایت نگاهم کن ای عشق من ، نگاه تو مرا دیوانه تر میکند!
نگاه زیبایت را باور دارم ، زیرا درون آن یک دنیا محبت میبینم !
نگاهت را باور دارم زیرا در نگاهت معنای واقعی عشق را می بینم و کلمه دوستت دارم
را میخوانم و با تمام وجود حس میکنم که چقدر مرا دوست داری !
با نگاه عاشقانه ات نام مرا صدا میکنی و میگویی که تنها مرا داری !
با نگاه عاشقانه ات راز دلت را میدانم و میگویم که محرم رازهایت هستم
نگاهم کن که نگاهت مرا به این باور می رساند که ما هر دو یک عاشق واقعی هستیم!
با نگاه درون چشمهای زیبایت راز دلت را میخوانم و این را میدانم که تو بهترینی! تو
همانی هستی که لایق منی !
نگاهم کن ، با نگاهت صدایم کن، با صدایت آرامم کن !
نگاهم کن ای عشق تا با نگاه به آن نگاه عاشقانه ات احساس خوشبختی کنم
یک شنبه 20 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
برای تو ...
برای تو می نویسم
برای تو که خود خود عشقی. راستی مگر عشق چیست؟ جز تجسم خواستن و خواستن؟ جز
تداوم بی تابی؟ جز نفس هایی که با دیدن و وصال یار به شماره می افتند؟
هنوز هم، و میدانم که همیشه، دیدنت و بودنت غوغایی به پا می کند در دلم. مثل همان
روزهای اول. اما با عشق و بی تابی و خواستن بیشتر.
عزیزم،
هنوز هم، و میدانم که همیشه، لحظه لحظه های عاشقی مان دنیایی است دور و دست نیافنتی
جز برای خودمان. از همان انتظار اول بگیر، که ارزش هر ثانیه اش را می دانیم و امروز
چه عاشقانه بیقراری میکردی برای رسیدن که میدانستی من هم بی تاب نفسهایتم؛ تا بوسه ی
سلام. از نگاههای عاشقانه گرفته که پر از اشتیاقند
دو شنبه 14 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
من فقط عاشق اینم...
من فقط عاشق اینم که چشمامو ببندم،لبهاتو حس کنم،دستات نوازشم کنند و تورو داشته باشم.
من فقط عاشق اینم تو کنار من بشینی،موهامو نوازش کنی،غرق بوسه های عاشقانه ت بشم ،غمهامو فراموش کنم.
من فقط عاشق اینم پای پنجره بشینم، لحظه ی اومدنت رو تو دلم جشن بگیرم.
عاشق اون لحظه ام که صورتت توی موهامه،دلتنگی هامو میفهمی و اشکامو با سر انگشتات پاک میکنی.
عاشق اون لحظه ام که دستاتو دور کمرم حلقه میکنی با نگاهت همه ی غصه هامو پاک میکنی،چشمامو میبندمو لذت داشتنتو با تمام وجودم حس میکنم.
عاشق آغوشت گرمت هستم وقتی کارو بار زندگیمونو میذاریم و فقط وفقط به همدیگه فکر میکنیم.
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم،انقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم............
دو شنبه 13 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
نمی دونی کنار تو چه حالی داره بیداری
بزار باور کنم امشب تو هم حال منو داری
نمـیدونـی چـه آشـوبـم ... از این آرامـش خونــــه
از ایـن رویــای شیرینی ... که میدونم نمی مـونــه
چقد این حس من خوبه ... همین که از تو میمیرم
همین که هر نفس امشب ... هوامو از تو میگیرم
من ميخوام عشق تو رو سيب كنم
من ميخوام دست تو رو ياس كنم
من ميخوام گرميتو احساس كنم
من ميخوام اسمتو تكرار كنم
تو رو آهنگ تو گيتار كنم
من بخواي نخواي,ميخوام نگات كنم
من ميخوام اسم تو تكثير كنم
خودمو براي تو پير كنم
من ميخوام فعل تو رو صرف كنم
موهامو برات مثٍ برف كنم
من ميخوام چشمامو باروني كنم
تو چشات,چشمامو زندوني كنم
من ميخوام تو عشق تو محو بشم
من ميخوام تو دامنت سرو بشم
من ميخوام يادِ تو رو ناز كنم
تو با من باشي و پرواز كنم
من ميخوام به جاي تو درد كنم
با غمت زندگيمو زرد كنم
من ميخوام آسمونو صاف كنم
چشاي ناز تو شفاف كنم
من ميخوام به شونه هات تكيه كنم
با تو ميخوام هوسِ ماه كنم
من ميخوام شب و فراموش كنم
هر چي كه بگي ميخوام گوش كنم
یک شنبه 13 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
عشق همیشۀ من
تمام این حرفها و نوشته ها که هرچقدر هم بگم و بنویسم بازم کمه، برای اینه که بگم اونقدر عاشقتم، اونقدر دوست دارم که اگه هر نفسم هزارتا بشه و هرکدوم هزار بار بگن چقدر زیاد عاشقم، بازم نمیتوتن حق مطلبو ادا کنن. عزیزم، بودن تو برای من نعمته. آرامشی که تو بهم میدی هیچ جای دیگه ای نظیر نداره
زندگی من،
تو عاشقانه ترین بودن رو بهم هدیه دادی. عاشقانه ترین خواستن. عاشق عاشقانه بودنتم عشق خواستنی من ...
عشق همیشۀ من
یک شنبه 13 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
دنیا بدون نفسهای پر عشق تو ارزش زندگی که هیچ، ارزش نگاه کردن هم نخواهد داشت. تو که نگاهم میکنی، چشم آسمان هم از شوق و عشق میبارد.
باران امروز هم چه عاشقانه بود.
و تو هم سخاوتمندانه باریدی و بخشیدی هرچه عشق عالم است در کلام مهرت.
مهربانم،
مهربانی را از تو یاد گرفتم و بخشیدن سخاوتمندانۀ عشق را. و چون چنین با صفا میبخشی، بیشتر میخواهم و همیشه ...
یک شنبه 13 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
ناز پروده عشق تو شدم ، جان منی
درد خود با که بگویم که ، تو درمان منی
دین و دنیا و همه هستی من رفته به باد
هیچ سرمایه مـرا نیست ، تو ایمان منی
یاد تو روشنی ذهن پریشان من است
در شب تیره هـجران ، مه تـابـان منی
کور دل بودم و با عشق تو بینا شده ام
روشنـی بـاد ترا ، ای که تو چشمان منی
زنده کردم دل پژمرده به عشقت ، ای دوست
امشبی را در این خانهِ دل ، تو مهمان منی
یک شنبه 13 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
من ترانه هایم را قاب می کنم ...
با سنجاق تنهاییم ؛
به گوشه ای می آویزم ،
تا تو بخوانی ...
اگر خواندی ،
فقط لبخند بزن ...
لبخند تو ؛
هر لحظه اش ٬ یک عمر سرزندگیست ...
تو فقط بخند ...
برای من ،
ایـن تمــام زنــدگیــست ...
یک شنبه 13 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
دلم میخواد زانومو مثل کوه بزارم زیر سرت تا آبشار طلایی گیسوات از اون بالا سرازیر بشه و زیر نور آفتاب به زیبایی بدرخشه و من اون پایین زیباترین منظره عالم رو تماشا کنم و گه گاه دستامو تولطافت آبشارت صفا بدم سرمو آروم آروم پایین بیارم و چشم تو چشمات بدوزم و در حالی که مست برق نگاتم آهسته بهت بگم
دوستت دارم عزیزم
شنبه 5 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
پاییز که می شود .. عاشق تر نگاهت می کنم !
عطر ِ تو را می گیرد باران ..
از آسمان اتاقم بــاران میبارد یک ریز ...
کـــجا ایــستــاده ای؟
چــگونــه اســت !
بــاد از هـــر جــهتـی کــه مــیوزد
عــطـر تــو را بــا خــود دارد؟
تـــو نــرفــته ای
مــیـدانم .
از جــایی در هــمیـن نـزدیکی
مــرا نـگاه میــکنی
فــقـط مــن نـمیبــینـمت .
جمعه 4 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
حسود
این همه حسود بودم و نمي دانستم
به نسیمی که از کنارت
موذیانه می گذرد
به چشم های آشنا و پر آزار، که بی حیا نگاهت می کند
به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد٬ حسادت می*کنم...
من آنقدر عاشقم
که به طبیعت بدبینم
طبیعت پر از نفس های آدمی است،
که مرا وادار می کند حسادت کنم
به تنهايي ام
به جهان
به خاطره ای دور از تو...
جمعه 4 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
باران
باران که ببارد
فقط عاشقها و کرم ها
بیرون می آیند
برای زیر باران بودن
باید خاکی بود ...
در زنـدگــی زخمهــایـی هسـت کــه
تــو بــایـد بـــوس کنــی تــا خــوب بشــن . . .
جمعه 4 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
یه مدته
یه مدته وقتی شبا می خوابی بیدار می مونم واسه لمس دستات
ساعت دیواری اگه بزاره گوش میدم به آروم نفس هات
یه مدته وقتی شبا می خوابی بیدار می مونم تا ببینمت خوب
یه دل سیر ببوسمت نفهمی آروم تر بخوابی نازه محبوب
یه مدته وقتی شبا می خوابی هوای کوچه دلــــــــــــــــم آبیه
تمامه حجمه بسته اتاقم غرقه سکوته غرقه خوشحالیه
جمعه 4 آذر 1390برچسب: , توسط پیشی |
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عاشقانه و آدرس
eshghe- bikaran002.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.