کتاب عاشقی را آرام باز می کنم
و ورق می زنم صفحات دلدادگی را ،

داستان خسرو و شیرین . . .
افسانه ی لیلی و مجنون
روایت ویس و رامین ،
قصه ی فرهاد و منیژه ،
وامق و عذرا ، . . .
. . .
باز هم ورقی دیگر ،
و برگی دیگر ،
و کهن عشقی دیگر . . .
. . .
تو گویی لابلای هر برگ ،
با ظرافتی خاص . . .
دلی پیچیده شده ،
و چشمی نگران . . .
هنوز بر لب جاده عاشقی
به انتظار نشسته ،
یار را می جوید . . .
. . .
باز هم ورقی دیگر ،
و برگی دیگر ،
و کهن عشقی دیگر . . .
. . .
تو گویی لابلای هر برگ ،
با ظرافتی خاص . . .
دلی پیچیده شده ،
و چشمی نگران . . .
هنوز بر لب جاده عاشقی
به انتظار نشسته ،
یار را می جوید . . .
نظرات شما عزیزان:
arezoo 
ساعت15:58---28 آبان 1390
چنان دل کندم از دنیا
که شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرا در خود
که مرگ من تماشاییست
مرا در اوج می خواهی
تماشا کن تماشا کن
دروغین بودم از دیروز
مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر هم
نمی گرید به حال من
همه از من گریزانند
تو هم بگریز از این تنها
l̶̶♥̶̶v̶̶e arezo 
ساعت11:58---27 آبان 1390
به سلامتی اونی که واسه رفتنش گریه کردی …اون رفت واسه رفیقاش تعریف کرد باهم خندیدن …
|